چلاق

دل نوشته های یک چلاق

چلاق

دل نوشته های یک چلاق

اینجا غار تنهایی یک آدمی ست تنها که از جامعه ی بخاطر شرایط جسمی ش طرد شده و کم کم از همه چیز ناامید شده، اما میخواد و سعی می‌کند دوباره بساز این امید را و از زندگی ش شاد و عالی و موفق باشد.
‎لطف اگر اینجا گذرتان افتاد و خواننده این وبلاگ شدید بدون قضاوت کردن خواننده باشد چون شما در شهر و دیاری و محیط ی که زندگی کردم، زندگی نکردید و مشکلات که با آن روبروی شده ام روبرو نشدید! عمل های جراحی که کردم و بیمارستان که بستری شده ام و درد کشیده ام و زجرها بسیار، شما که با کفش های من که نپوشید و با آن ها راه نرفتید و توی زندگی تان تحقیر و توهین نشنیده اید و کسی به شما نگفته " تیمور لنگ" و یا " میمون چی توز" بهرحال پس لطفا قضاوت نکنید!

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

گوه توش

رسیدم خونه مامان خانم طبق معمول سرش توی قرآن خوندن بود باباخان هم سرگرم حساب و کتاب خودش بود سلام کردم هیچ کدوم تحویل نگرفتند چرا چون ظهر میخواستم برم بیرون بهشون نگفتم کجا میخوام برم و برای چی؟ یعنی ۳۰ سالمه ۳۰ سال
  • ۹۷/۱۱/۰۵
  • تیمور لنگ چلاق

نظرات (۱)

عین خیلی از بابا و مامانا 😁😁😁 به دل نگیرین
پاسخ:
 خیلی بد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی