اینجا غار تنهایی یک آدمی ست تنها که از جامعه ی بخاطر شرایط جسمی ش طرد شده و کم کم از همه چیز ناامید شده، اما میخواد و سعی میکند دوباره بساز این امید را و از زندگی ش شاد و عالی و موفق باشد. لطف اگر اینجا گذرتان افتاد و خواننده این وبلاگ شدید بدون قضاوت کردن خواننده باشد چون شما در شهر و دیاری و محیط ی که زندگی کردم، زندگی نکردید و مشکلات که با آن روبروی شده ام روبرو نشدید! عمل های جراحی که کردم و بیمارستان که بستری شده ام و درد کشیده ام و زجرها بسیار، شما که با کفش های من که نپوشید و با آن ها راه نرفتید و توی زندگی تان تحقیر و توهین نشنیده اید و کسی به شما نگفته " تیمور لنگ" و یا " میمون چی توز" بهرحال پس لطفا قضاوت نکنید!
یعنی من کمال گرای درون م فعال که نمیتونم هرکاری رو انجام بخاطر اینکه باید اون کار حتما، حتما عالی بشه تا بتونم انجام ش بدهم ؟ یا من اشتباه فکر میکنم ... ولی خب باید همه چیز عالی باشه تا بتونم انجام ش بدهم همین و بس