اینجا غار تنهایی یک آدمی ست تنها که از جامعه ی بخاطر شرایط جسمی ش طرد شده و کم کم از همه چیز ناامید شده، اما میخواد و سعی میکند دوباره بساز این امید را و از زندگی ش شاد و عالی و موفق باشد. لطف اگر اینجا گذرتان افتاد و خواننده این وبلاگ شدید بدون قضاوت کردن خواننده باشد چون شما در شهر و دیاری و محیط ی که زندگی کردم، زندگی نکردید و مشکلات که با آن روبروی شده ام روبرو نشدید! عمل های جراحی که کردم و بیمارستان که بستری شده ام و درد کشیده ام و زجرها بسیار، شما که با کفش های من که نپوشید و با آن ها راه نرفتید و توی زندگی تان تحقیر و توهین نشنیده اید و کسی به شما نگفته " تیمور لنگ" و یا " میمون چی توز" بهرحال پس لطفا قضاوت نکنید!
با حبیب کاف حرف زدم در مورد مشکلات این مدت میگه این بحران دهه های زندگی باید صبر کنی تا بگذرد، اوووف نابود شدم همه ش توی همه زمینه ها هیچ کاری نمیتونم بکنم